سیزده شهریور

سلام حالتون خوبه؟ :))خیلی وقت بود که ننوشته بودین!برتری خفیف همون کتابیه که تو سبک اثر مرکب هست و قبلا هم به گمانم پیشنهاد کرده بودین؟یادمه اثر مرکب تأثیرات بسیار خوبی رو من داشت...اما این بار چون کتابش در دسترسم نبود سعی کردم از بریده های کتب تو طاقچه کمک بگیرم و یه برنامه ای برا خودم دست و پا کنم...تا حدودی هم مؤثر بود ولی اونقدر تأثیر شگرفی نذاشته هنوز..فکر کنم لازمه این کتاب رو هم جهت تجدیدِ قوا مطالعه کنم...ممنون بابت معرفی سیزده شهریور...

این "هفته" یا بقول عزیز چهارساله ی بانمکی، "خفته" ی سختی رو سپری کردم...نمیدونم چرا جدیدا هر وقت واژه "سپری" رو بکار میبرم لاجرم ذهنم به سمت سپر ماشین میره!...این واژه رو یه جوری ذهن فعالم میخواد به سپر ماشین ربط بده...بیماری سختی بود....بی حالی..تب و لرز حتی برای روز اول..سردرد و ...و مهمتر از همه از دست دادن چند روز کاری...تو این روزها شیرداغ همراه عسل خیلی کمکم کرد و بهم خیلی می چسبید.. برای اینکه زودتر سرپا  باشم بعد 3 روز تحمل بیماری رفتم دکتر و دو تا آمپول تزریق کردم...ولی هنوز ردپای این بیماری در سینه ام جاخوش کرده...سرفه هایی بسیار عمیق..خیلی دوست دارم آهنگ و ملودی سرفه هامو شبیه سرفه های دانشمندا یا نویسندگانی کنم که در اواخر عمرشون همه اش سرفه میکردن....یا همون پیرمرد نقاشی که آخرین برگ رو  برای اون دخترک بیمار روی دیوار نقاشی کرد...تا زنده بمونه ....در هر صورت گذشت ولی کلافگی این روزها و اینکه هیچ کاری جز گوشی چک کردن ازم برنمیومد خیلی آزارم داد...متاسفانه یه وقتایی اونطوری که دلت میخواد پیش نمیره و کاری هم ازت برنمیاد.. سیزده شهریور...

خدائیش تو یکی دیگه دست از سر ما بردار.....بیخیال ما شو....تو این سرما باور کن حسش نیست....به همین شرایطی که هستم و دارم راضیم...تو رو جون هر کی دوست داری ما رو هوایی نکن... درسته دیگه رگ خواب ما رو یاد گرفتی و میدونی چیا برای من مهمه و چیا برای من مهم نیست.....هر کی دیگه جای تو بود هم میتونست بدونه که برای من چی مهمه و چی مهم نیست..وقتی من هر روز دارم اسرار مگو و هر چی تو ذهنم میگذره رو به تو میگم، خب معلومه که دیگه رگ خواب منو بدونی... خیال میکنی خیلی هنر کردی..خیال میکنی چون منو خیلی میشناسی هر چی میگی من باید گوش کنم؟ هر جا گفتی باید برم؟ آخه اسکالر شیب و پوزیشن پست دکترا تو هلند و فرانسه برای چی به من پیشنهاد میدی آقا یا خانم گوگل؟ تو رو جون هر کی دوست داری ما رو هوایی نکن.... سیزده شهریور...

سیزده شهریور...

موقع رانندگی بیشترین چیزی که باعث میشه لبخند بزنم و خلاصه برام جالبه، این خانم ها و آقایون تازه راننده هستن که یه جوری فرمون رو دو دستی چسبیدن که اتگار فرمون میخواد از دستشون فرار کنه:) البته قبول کنیم که همه مون یه روز دقیقا مثل همین دوستان تازه راننده بودیم ...البته این پناه بردن به فرمون شاید برای افزایش تمرکز و شاید هم رهایی از ترس هست...... فارغ از نگاه جنسیتی این مورد تو خانومها  بیشتر به چشم میخوره..مشاهدات میدانی اینو میگه:) سیزده شهریور...